دلتنگ
دلم تنگه دلم اندازه ی هجم قفس تنگه
اشفتگی من از این نیست که تو به من دروغ گفتی:
از این اشفته ام که دیگر نمیتوانم تورا باور کنم!!!!
سر كلاس ادبیات معلم گفت : فعل رفتن رو صرف كن
گفتم : رفتم ...رفتی ...رفت
ساكت می شوم ، می خندم ،ولی خنده ام تلخ می شود
معلم داد می زند : خوب بعد ؟ ادامه بده و من می گویم : رفت ...رفت ...رفت
رفت و دلم شكست...غم رو دلم نشست
رفت و شادیم مُرد....شور و نشاط رو از دلم برد
رفت ...رفت ...رفت
و من می خندم و می گویم :
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
كارم از گریه گذشته كه به آن می خندم..
آرام تر سکوت کن صدای بی تفاوتی هایت آزارم می دهد!!!
خداحافظ همین حالا همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده ست
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده ست
خداحافظ وا اینکه نبندی دل به این رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم دنیا
خداحافظ همین حالا..........
وعده کردم که به تو سر نزنم.....
برسم تا دم در درنزنم.....
قول دادم به غزل های خودم ....
زل به چشمای تو دیگر نزنم...
به هر کس می نگرم
در شکایت است در حیرتم که لذت دنیا به کام کیست